بي تو از آخر قصه ها مي ترسم
باور کن هنوز هم
مي شود به پاکيِ قصه هايِ تو هجرت کرد
تو بخواهي هنوز هم مي شود
به کوچه ي پاکِ پروانه برگشت
باران که ببارد همان کوچه ی کوتاهِ بي کبوتر
کفافِ تکامل ِ تمام ِ ترانه هامان را می دهد
بيـــــا، بيا،
و لحظه اي کنار فانوس نفس هاي من آرام بگير
بيا
و امشب را بي واسته ي سکسکه هاي گريه کنارم باش
مگر چي ميشود يک بار، فقط يک بار
بي پوشش پرده ي باران تماشایت کنم
چه مي شود....
نظرات شما عزیزان:
|